مرگ زیر تیغ بروکراسی؛ قلبهایی که در صف حواله میایستند

صفی بهسوی سردخانه؛ قلبهایی که ارز ندیدند؛ وقتی جان بیماران قلبی در صف حواله ارز گیر میکند، هر ثانیه تعلل، مرگی بیصدا رقم میزند. از استنت و بالون گرفته تا باتری قلب و دریچه مصنوعی، تجهیزات حیاتی قلب در میان بروکراسی، بیتدبیری و بیتوجهی سیاستگذاران معطل ماندهاند؛ و در همین تأخیرها، قلبهایی از تپش میایستند. آقای ظفرقندی، آقای پیرصالحی، آقای شاهمرادی، آقای فرزین؛ صدای مردن ما را میشنوید؟
میلاد زارعی / خبرنگار اجتماعی – سلامت / در اتاقهای آنژیوگرافی ایران، جان بیماران هر روز به نخی نازکتر از همیشه بسته است؛ نه به دلیل دانش پایین پزشکان، نه بهخاطر ضعف زیرساختهای درمانی، بلکه بهخاطر تأخیرهای فاجعهبار در تخصیص ارز برای واردات ابزارهای حیاتی پزشکی.
کتترها، گایدینگ کتترها، استنتها، وایرها، سرنگهای اینفلیتور، بالنها، پیسمیکرها (باتری قلب)، دریچههای قلب مصنوعی، ICDها ، دستگاههای الکتروفیزیولوژی و دیگر اقلامی که لحظهبهلحظه حیات یک بیمار را در جراحی قلب حفظ میکنند، ماههاست یا در گمرکها معطل ماندهاند، یا تأمینکنندگان با مشقت، و بعضاً با سرمایهگذاری شخصی آنها را وارد کردهاند تا بیماران قربانی تصمیمات تأخیری و بروکراسی مرگبار نشوند.
برخلاف داروهای قلبی که ممکن است تا چند ساعت یا چند روز جایگزین یا تجویز مجدد شوند، ابزارهای جراحی مانند کتتر، وایر، بالون و استنت، لحظهای عمل میکنند. نبود یکی از این تجهیزات در لحظه بحرانی، مساوی است با ایست کامل قلب و مرگ بیمار.
اتاق آنژیو به دقت یک صحنه جنگ است؛ در کسری از ثانیه باید تصمیم گرفته شود، ابزار مناسب در دسترس باشد، و بدن بیمار تحت کنترل دقیق قرار گیرد. اگر پزشک در میانه آنژیو بفهمد استنت مناسب با ابعاد رگ موجود نیست، یا بالن مورد نیاز موجود نیست، عملاً بیمار را در شرایط بیدفاع رها کردهایم.
بدتر آنکه، بخشی از بیمارستانها به دلیل نبود تجهیزات، مجبورند بیماران را به مراکز خصوصی ارجاع دهند؛ جایی که هزینه آنژیو، بالون یا استنت گاه به چند صد میلیون تومان میرسد و بسیاری از بیماران از عهده آن برنمیآیند. نتیجه؟ مرگ خاموش در صف انتظار.
در میان همه این بحرانها، یک گروه بیادعا و اغلب نادیده گرفتهشده، در خط مقدم نگهداشتن این سیستم درمانی ایستادهاند: تأمینکنندگان تجهیزات پزشکی. آنها بدون دلار دولتی، بدون تضمین پرداخت از بیمارستانها، و حتی بدون حمایت بیمهای، با هزینههای شخصی تجهیزات را میآورند تا قلب بیماری از تپش نیفتد.
این افراد را باید «جانبخشان خاموش» سلامت نامید. آنها نه دیده میشوند، نه تشویق میشوند، و نه از فشارهای نظارتی در امان هستند. اما اگر آنها نباشند، نبض هزاران بیمار برای همیشه خاموش میشود.
حتی شرکتهایی که امروز استنت و بالون و کتتر را وارد میکنند، ماههاست در صف تخصیص ارز و حواله گرفتارند؛ با بدهیهای سنگین ارزی، تهدید اخراج نیروها، و خطر ورشکستگی. اما باز هم بار این بحران را به دوش میکشند. چرا؟ چون میدانند نبود این تجهیزات یعنی مرگ.
بر اساس آمار رسمی، در سال گذشته بیش از ۵۰۰ هزار استنت دارویی به ایران وارد شده است؛ اقلامی که نه تنها تولید داخلی ندارند، بلکه تولیدشان نیازمند دانش فنی، گواهیهای سختگیرانه FDA و CE و شرایط فوقالعاده پیشرفتهای از نظر مواد اولیه، تمیزی، زیستسازگاری و تکنولوژی نانویی است. حتی یک استنت اگر در اتاق عمل موجود نباشد، کل آنژیوگرافی بینتیجه و فاجعهبار خواهد بود.
در حالی که پزشکان با جان خودشان در اتاق عمل میجنگند، تصمیمگیران در طبقات بالا همچنان درگیر امضا، مکاتبه، سامانه، حواله و تخصیص هستند. تأخیرهایی که شاید در سیستمهای مالی، «قابل قبول» تلقی شود، در دنیای پزشکی برابر است با مرگ.
بانک مرکزی به ریاست دکتر محمدرضا فرزین، سازمان غذا و دارو، سازمان برنامه و بودجه و دیگر نهادهای مسئول، باید پاسخگو باشند که چرا تجهیزات استراتژیک اینچنینی ماههاست معطل تخصیص ارز ماندهاند.
مرگهایی که به دلیل نبود تجهیزات رخ میدهد، در هیچ آمار رسمی ثبت نمیشود. آنها در قالب سکوت بیمارستانی، در میان صدای مانیتورها، در کنج پرسنل خسته و پروندهای بسته، پنهان میمانند. اما این مرگها واقعیت دارند؛ بیصدا و بیتابوت.
چه کسی پاسخگوی این مرگها خواهد بود؟ آیا میتوان به خانواده بیماری که قلبش به دلیل نبود استنت پاره شد، گفت که «ارز دیر تخصیص داده شد»؟
وقتی جان مردم در خطر است، قانون باید فراتر از آئیننامه حرکت کند. انتظار میرود اصل نود مجلس شورای اسلامی، کمیسیون بهداشت و درمان، دیوان محاسبات کشور و سازمان بازرسی کل کشور هر چه سریعتر به این ماجرا ورود کنند. این دیگر موضوعی فنی نیست؛ موضوعی است انسانی، امنیتی و ملی.
در بسیاری از کشورها، تجهیزات جراحی قلبی و مغزی بخشی از زیرساخت امنیت سلامت ملی محسوب میشود و واردات آن حتی در شرایط تحریمی با خطوط اضطراری تأمین میشود. اما در ایران، آن را در صف حواله ارز کنار شکلات و اسباب بازی قرار دادهایم.
تأمینکنندگان تجهیزات حیاتی پزشکی، با وجود کمتوجهی سیستم، جانفشانی میکنند. آنها همانهایی هستند که میتوانند بهجای واردات، سرمایهشان را در بازارهای غیرمولد خرج کنند؛ اما ماندند، ایستادند، و نجات دادند. حمایت از این قشر، وظیفه دولت است؛ نه بهعنوان شریک تجاری، بلکه بهعنوان حامی امنیت سلامت ملی.
در سردخانههای بیمارستانها، هر هفته چند جسد تحویل داده میشود که علت مرگشان «ایست قلبی» درج شده؛ اما هیچکس نمینویسد: «در اثر نبود بالن»، یا «بهدلیل عدم تخصیص ارز به استنت». مرگهای خاموش، بدون شرح، بدون پیگیری؛ «اگر فردا در اتاق آنژیو قلب ها از تپش ایستاد، به فرزندانمان بگویید رفتیم و جان دادیم، چون استنت نبود. بگویید رفتیم چون حواله دیر آمد. چون کسی نفهمید که ثانیهها برای ما طلا نیست، زندگی است…»
استنت، کتتر، وایر، سرنگ آنژیو، بالن قلبی، پیسمیکرها (باتری قلب)، دریچههای قلب مصنوعی، ICDها و دستگاههای الکتروفیزیولوژی کالا نیستند. آنها ابزار تداوم حیات یک بیمارند. ابزار تداوم یک زندگی. ابزار بازگشت یک پدر به خانه، یک مادر به فرزند، و یک کودک به آیندهاش. و هر ثانیه تعلل در تأمین آنها، میتواند یک زندگی را از بین ببرد.
آقای ظفرقندی، آقای پیرصالحی، آقای شاهمرادی، آقای فرزین؛ صدای مردن ما را میشنوید؟
دیدگاهتان را بنویسید